Friday, September 17






1. بالاخره روزهای کسل‌کننده و کش‌دار قبل اون امتحان کذایی تموم شد. دی‌روز صبح امتحان‌م رو دادم و الآن از هفت دولت آزادم، اون‌قدر که نمی‌دونم چی‌کار کنم.

2. صمد بهرنگی برای من از ماهی سیاه کوچولو شروع شد؛ اولین کتابی که من رو از دنیای اون کتاب‌های رنگی که 5/6 هر صفحه‌ش نقاشی بود و اون ته‌ مَه‌ها یه دو خط نوشته هم چسبونده بودن، مثل ای‌کی‌یو‌سان، جادوگر شهر اُز و دخترک کبریت فروش آورد بیرون. یه کتاب سیاه و سفید که کلا 4، 5 تا نقاشی بیشتر نداشت؛ اما لذت‌ی داشت خوندن‌ش. دی‌شب بعد از دو ساعت تلاش کوزت‌طور برای مرتب کردن کتاب‌خونه‌م، دوباره رسیده بودم به این کتاب. زیر این جمله رو همون وقت‌ها با یه ماژیک صورتی، یه خط کج‌وکوله کشیده بودم

شما زیادی فکر می کنید. همه اش که نباید فکر کرد، راه که بیفتیم، ترسمان به کلی می ریزد.

خاک بر سرم که الآن قدّ اون موقع‌های خودم هم نمی‌فهمم.

3. اون عدد 3 توی آدرس وبلاگ بی‌خودی نیومده. بیشتر به‌خاطر این‌که آدرس کولدساکِ خالی قبلا ثبت شده بود! دوم به‌خاطر این‌که این سومین وبلاگ منه. اولی توی بلاگفا بود که 2 هفته بیشتر دووم نیاورد. دومی توی پرشین‌بلاگ بود که 2 ماه بیشتر دووم نیاورد. یعنی اون‌‌ها دووم می‌آوردن‌هااا. این من‌ ِ دم‌دمی‌مزاج دووم نمی‌آورد. حالا امیدوارم قدم بلاگ‌اسپات خیر باشه و این یکی یه 2 سال‌‌ی بمونه. به خاطر این یه دونه ماهی طلایی‌م هم که شده، سعی خودم رو می‌کنم!

No comments: