Sunday, May 15



اومد تو اورژانس با یه صورت خونین و مالین؛ اسم‌ش میلاد بود. گفت که لیوان خُرد شده توی صورتش. چشمای مادرش خیس بود از اشک. بیشتر ازین سوال نکردم. دعوا کرده بودن لابد...
 
مادر میلاد وسایل بخیه رو که می‌داد دستم، چادرش به لحظه رفت کنار. گره روسری‌ش باز شده بود و می‌شد کبودی‌های دور گردنش رو دید؛ جای انگشت‌هایی که گلوش رو فشار داده بود.

موبایل زن زنگ خورد. بغض‌ش ترکید: مهران منو زیر مشت و لگد گرفته بود. یه لیوان رو برداشت که پرت کنه طرفم. میلاد اومد جلوی من که از من دفاع کنه، لیوان توی صورتِ خودش خُرد شد. پشت تلفن زار می‌زد و نفرین می‌کرد... من؟! داشتم پشت پاراوان بخیه‌های صورت میلاد رو می‌زدم. یه لحظه نگاهم گره خورد توی اون چشم میلاد که از سوراخ ِ شان پیدا بود. گفت: مهران برادرمه.
هیچی نگفتم...

Friday, May 13

جمعه حرف تازه‌ای برام نداشت



یاسی: باز که این این آهنگو گذاشتی سوسن؟! عوضش کن تو رو خدا...
سوسن: ای بابا؛ تو دنیا من همین یه آهنگو دوس دارم هااا...
یاسی: چیه این آخه؟! مثل مرگ موش می‌مونه؛ می‌کُشه آدمو...


تئاتر " خداحافظی نکن "
پنج‌شنبه. 22 اردیبهشت. کارگاه نمایش تئاتر شهر

Wednesday, May 11

دیکتاتوری گوگل!



Your profile is being reviewed.

Your profile was flagged for violating our Community Standards and is currently under review. During this time, you will not be able to fully use Google services that require an active profile and your profile will not be visible to others. Check back soon for the review results.


این هم عاقبت عکس شِر کردن ما؛ خلاصه که بدم اومد از گوگل!